معنی ورشکست شدن

لغت نامه دهخدا

ورشکست شدن

ورشکست شدن. [وَ ش ِ ک َ ش ُ دَ] (مص مرکب) مفلس شدن. افلاس پیدا کردن. به افلاس دچار گشتن. ورشکستن. نادار و پریشان گشتن.


ورشکست

ورشکست. [وَ ش ِ ک َ] (ن مف مرکب) آنکه ورشکسته است یعنی دارائی او از دیوان او کمتر است. مفلس. (ناظم الاطباء).


شدن

شدن. [ش َ دَ] (اِ) بره ٔ آهو. (یادداشت مؤلف):
ز عدل و ز انصاف تو در جهان
نیندیشد از شیر شرزه شدن.
فرخی.

شدن. [ش َ] (ع اِ) درختی است شکوفه ٔ آن مانند شکوفه ٔ یاسمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

شدن. [ش َ/ ش َ دَ] (اِخ) موضعی است به یمن. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

حل جدول

فارسی به عربی

ورشکست شدن

تمثال نصفی، حطم


ورشکست

معدم


ورشکست کردن و شدن

مفلس


ورشکست کردن

تمثال نصفی

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

ورشکست

ورشکستن

فرهنگ فارسی هوشیار

ورشکست

‎ ورشکستن (مصدر اسم) ورشکستن، ورشکسته (اسم) ورشکسته

مترادف و متضاد زبان فارسی

ورشکست

خانه‌خراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته


مفلس شدن

بی‌چیزشدن، معسر گشتن، بی‌نوا گشتن، تهی‌دست شدن، فقیر شدن، ورشکست شدن، ورشکسته شدن

معادل ابجد

ورشکست شدن

1340

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری